یکی را دوست میدارم...ولی افسوس او هرگز نمی داند نگاهش می کنم. شاید بفهمد از نگاهم که اورا دوست می دارم ولی افسوس نگاهم را نمی خواند. بر برگ برگ گل نوشتم که او را دوست می دارم ولی افسوس گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند. صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارمکه او را دوست می دارم ولی ناگه ز ابر تیره برقی جست و ماه تابان را پوشانید..
? نویسنده: شنبلیله
لیست کل یادداشت های این وبلاگ